سفارش تبلیغ
صبا ویژن
My world

گاهی اوقات یک اتفاق های اشتباهی توی زندگیت میفتد که خیلی اذیتت می کند به خاطر همین تصمیم میگیری از آن ها درس بگیری و دیگر تکرارشون نکنی .

گاهی اوقاتم هست یه آدمایی وارد زندگیت میشن که تمام وجودت را نابود می کنن, احساساتت و باورات و از همه مهم تر حال خوبت را ......

آن هم  با وجود تمام محبت هایی که به آن ها کردی, با وجود تمام ارزشی که برایشان قائل شدی و در آخر با تمام حال خوب و خنده هایی که به آن ها  هدیه کردیدلم شکست

این دفعه تصمیم میگیری این آدم ها را از زندگیت بیرون کنی و هیچ وقت دیگر به آن ها  فکر نکنی, و شاید هم تصمیم بگیری که همیشه از آن ها  متنفر بمانی...

وقتی آرام آرام خودت را زدی به موج بیخیالی و فراموشی وقتی تازه سعی داری موفق بشوی حال دلت را خوب کنی ,

یک جرقه باعث میشود  این موج تو رو به ویرانه ی اولت برگرداند...

وقتی داری خودت را قانع میکنی که به تو  بدی کرده, ولی برای اینکه حرف خودت را باور نکنی خودت را هم به اندازه ی او مقصر جلوه میدهی ..

وفتی در جنجال تنفر و دلرحمی , مغزت تنفر را انتخاب می کند و قلبت در برابرت می ایستد و دست از اتحاد با تو میکشد,

حس می کنی درونت ویرانه تر از آنچه که بود شد....

حال بدی ست وقتی توان فهمیدن حال خودن را نداشته باشی و جرئت راست گفتن به خودت را هم نداشته باشی....

سخت است دلت برای کسی به رحم بی یاید که تو را در ثانیه ای بی ارزش ترین آدم زندگیش خطاب می کند.

خلاصه اش کنم 

من از خود شاکی ام , یا بهتر بگویم از دلم شاکی ام..

از دلی که نمیفهمد کسی که با تو اینگونه رفتار می کند ارزش دل سوزی ندارد, ارزش غمگین بودن را هم ندارد حتی ارزش دوست داشتن را هم ندارد....

ولی باید بفهمد, نه؟

باید بفهمد, که این وصف اتفاق ها, فقط ارزش یک تجربه و یک فراموش شدن را داردچشمک.........

 

 


نوشته شده در یکشنبه 98/9/3ساعت 5:29 عصر توسط Ava.4A8 نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت