بویان میش گفت : پس حق داشتم نگرانت باشم.چه به روزت آمده گالان ؟چه به روزت آمده که اینطوز از دنیا بریده ای؟ گالان اهسته جواب داد:خدا نمی بخشد آن هایی که مرا به چنگ سولماز اوچی انداختند. _تو بخشیده شدن آن ها را می خواهی چه کنی ؟همین بس که خدا عاشق را همیشه می بخشد گالان ،به شرط اینکه به راستی عاشق باشد.این را همه می دانند-حتی ملا ها ! گالان گفت:مگر خدا ببخشد؛والّا هیچ کس آن گرگ را که سگ گله شود و پای چوپان را بلیسد نخواهد بخشید. _گالان !نگذار که عشق به تو افتادگی بیاموزد.گالان آن طور که بود می تواند عزیز سولماز باشد نه این طور که هست.زنی چنین که می گویند،برای چادرش برّه نمی خواهد ،مرد می خواهد . مگذار ،مگذار که عشق ،افتاده و زمین خورده ات کند ..... قسمتی از کتاب آتش بدون دود به قلم # نادر ابراهیمی
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |