میترسم می ترسم از اینکه امروز حرفهایم را بزنم و تو فردا به ان برسی... انقدر سرسری از خیلی چیز ها گذشتیم که دیگر خیلی چیز ها تکرار نشد.... بعضی ها برای ساختن زندگی نیستند باید با ان ها خاطره ساخت شاید هم روزی جمله ای... لحظه هایی هست که دوست دارم کمی تو را فراموش کنم و خودم را تجربه کنم .... فکر کردن به تو فقط همه چیز را سخت تر می کند. میترسم از اینکه امروز به تو فکر کنم و سال دیگر دلم برای تو تنگ شود.... ثانیه هایی در زندگی هست که دلم می خواهد تماسی با روزگار بگیرم و بگویم حلالش کردم و در نهایت یک زنگ به خدا و یک خداحافظی در سکوت... اما ساختار آفرینش من هر ثانیه اش امید بوده و خواهد بود. امید به ثانیه هایی که خدا نازم را دوباره می کشد و مادرم مرا دوباره هفت ساله میبیند.. فرهاد نجفی
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |