از عشق سخن باید گفت . همیشه از عشق سخن باید گفت. می گوید: عشق، ترجیع بندی ست که هیچ رجعتی در آن نیست. می گوید : تکرار نا مگرر است. بی عشق، خانه حقیر است، محله خاموش است، شهر افسرده است، فضا تنگ است، دنیا تاریک. بی عشق، در هیچ سنگری سربازی نیست، در هیچ نبردی، فتحی. دوست داشتن خوب است،عشق،اما، عالی ست. دوست داشتن آرامش است، عشق غوغاست. دوست داشتن دریاست. عشق، آتشفشان همیشه زنده روح. بی عشق، جهان قبرستانی ست همه قبرهایش خالی خالی، باغی بوته هایش درخت هایش همه خشکیده و پژمرده . بی عشق، چشمه بی آب است. قلب، بدون راز. بازگردیم به سوی عاشقانه زیستن؛ اما عشق را همه میلِ تَن به تَن ندیدن. از نگاه به نگاه، رد پای عشق را بهتر از هر کجای دیگر می توان یافت؛ از ضربه های آهنگرانه یی که بر سندانِ قلب می کوبند... نادر ابراهیمی سیاوش منم نه از پریزادگان از ایرانم از شهر آزادگان که ایران بهشت است یا بوستان سپندار پاسبان ایران تو باد ز خرداد روشن روان تو بود ندانی که ایران نشست من است جهان سر به زیر دو دست من است هنر نزد ایرانیان است و بس ندادند شیر ژیان را به کس همه یکدلانند و یزدان شناس به نیکی ندارند از بد هراس دریغ است ایران که ویران شود کنام پلنگان و شیران شود همه جای جنگی سواران بدی نشستن گه شهریاران بدی چو ایران نباشد تن من مباد بر این بوم و بر زنده یک تن مباد حتما هممون میدونیم که این سروده ی بسیار زیبا از استاد بزرگ فردوسی ست. اما براستی چند نفر از ما زمان خود را وقف خواندن این اشعار گهر از بزرگمردان ایرانی می کند. انسان های بزرگ تاریخ ما که در سراسر جهان مشهور هستند چه فدر به تنهایی افتخار ما که خود را ایرانی می نامیم هستند؟ آیا من که به ایرانی بودن، اصالت، گذشته و بزرگان کشور خود افتخار میکنم به راستی چیزی از آنها میدانم ؟ چه قدر از فرهنگ خود میدانم؟ چه قدر به فرهنگ خود احترام میزارم؟ چه قدر برای حفظ آن تلاش می کنم؟ به راستی جایگاه فرهنگ با اصالت ما، که امروز روز دیگر خبری از ان اصالت و فرهیختگی ندارد کجاست؟ چه شد که ایرانی اصیل با فرهنگی اصیل که زبانزد بود به امروز رسیده، امروزی که دیگر نامی چنان گذشته از ان باقی نیست! یک جا یک متن بسیار زیبا از دکتر علی بابایی زاد خوندم و به شدت برام حالب بود . "اصالت" اصالت به این معنا نیست که من از کجا امده ام ، بلکه به این معناست که من به کجام و چه قدر به خودم نزدیکم. فرد اصیل به خودش نزدیک تره. فرد اصیل واقعی تره. فرد اصیل خودجوشه. فرد اصیل صمیمی. فرد اصیل آگاهه. بنابراین نشانه های اصالت خودجوشی، صمیمیت و آگاهی ست. من اگر به خودم آگاهم تبدیل میشم به موجودی که قرار نیست نقش بازی کنم. اگر نقش بازی نمی کنم و طبیعی ام، پس آنچه که هستم رو دارم تجربه می کنم و اگر در این تجربه ای اصیل با خود در قباله دیگران متعهدانه و مسئولانه زندگی را پیش می برم، خوب واقعا این اصالت و خودجوشی رو دارم تجربه می کنم. . . اصالت به راستی چیزی غیر از گذشته و شجره انسان هاست. صد البته که گذشته من و خانواده من بی تاثیر در شخصیت من نیست ولی هیج گاه نمیتواند نشان از اصالت من باشد. اصالت من هیچ چیز به غیر از شخصیت من نیست. پس بیایید شخصیت خود یا بهتر بگویم اصالت خود را بسازیم. . شما اصالت را در چه میبینید؟ تو نباید آنکسی باشی که من میخواهم و من نباید آنکسی باشم که تو میخواهی. کسی که تو از من میخواهی بسازی یا کمبود هایت هستند یا آرزوهایت من باید بهترین خودم باشم برای تو... و تو باید بهترین خودت باشی برای من.. خوب من، هنر عشق در پیوند تفاوت هاست و معجزه اش نادیده گرفتن کمبودها... گاندی شما چی فکر میکنید؟؟...
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |